شهدای برون
زندگی نامه معلم شهید مهدی رفتاری
در حالیکه کلاس اول بود روزی آمدم به خانه ودیدم که پسرم سر به سجده گذاشته و نماز می خواند پس از اتمام نماز دست به درگاه خدا بلند کرده و طلب آمرزش و مغفرت می نماید .از وی سوال کردم چه می گوئی ؟ گفت دارم وظیفه ی الهی ام را انجام می دهم.
او در سال 1347شمسی وارد دبیرستان شد و از همین موقع مبارزات خود را برعلیه رژیم طاغوت شروع کرد شهید مهدی رفتاری سال آخر دبیرستان برای گرفتن دیپلم به گناباد می رود ودرآنجا با بعضی از دبیران و مسئولین دبستان درگیری رخ می دهد و بعنوان اینکه خرابکار است می گویند که باید به شهر دیگری بروی ودراینجا نمی توانی ادامه ی تحصیل بدهی.
او در رشته ریاضی دیپلم را می گیرد و پس از آن بمدت دوسال به دانشسرای نیشابور می رود ودر آنجا هم به فعالیتش ادامه می دهد وبطورمخفیانه با چند تن از دوستانش برعلیه رژیم منفورپهلوی تبلیغ می کند و بیشتر حقوقی را که به وی می دادند صرف خرید کتابهایی که در ان موقع خواندنش ممنوع بود می کند
پدر شهید می گوید وقتی که به وی گفتم مقدار ی پول برای خود ذخیره کن در جواب گفته بود : در دنیا چیزی بهتر از کتاب نیست آنهم کتابی که انسان را به راه راست هدایت کند .
شما غصه نخورید تا حالا کسی گرسنه نخوابیده ،خدا بزرگ است و همه چیز دست خدا ی بزرگ است. اوتا می توانست نمازش را به جماعت می خواند .روزی با برادرش عازم مشهد می شود در تربت حیدریه اتوبوس توقف می کند و مهدی فوراً پیاده شده تا با معبودش به راز و نیاز بپردازد و درهمین حین اتوبوس حرکت می کندواوبه خاطر اقامه نماز ازاتوبوس جا می ماند .
اوپس از اتمام دانشسرا برای تدریس به سرایان رفت و در اینجا هم به فعالیت خود بیش از پیش افزود و از رفتن به جشنهای فرمایشی خودداری می نمود و به جهت مسئولیت الهی که برعهده داشت نمی توانست در مقابل جنایات رژیم ساکت بنشیند
تاریخ شهادت: 1360/9/17
محل شهادت: مریوان
محل دفن: برون
یگان اعزام کننده: بسیج جاده خندق
متن وصیتنامه سرباز شهید محمد اسماعیل یوسفیان
بسم ا... الرحمن الرحیم
من سرباز وظیفه محمد اسماعیل یوسفیان وصیتنامه خود را می نویسم . به پدر و مادر و خانواده خودم می گویم اگر من شهید شدم برایم گریه و زاری نکنند خیلی خوشحال و خندان باشند . چون شهید قلب تاریخ است . اگر من شهید شدم و اگر جنازه من به دست شما برسد مرا در نزدیک قبر مجتبی دفن کنیدچون می دانم او زیاد خوشحال می شود که عمویش شهید شده است
من از دوستان و رفیقان که مرا می شناسند به آنها می گویم که گول این گروهکها که هر نوع جنایتی می کنند با مشت محکم آنها را بکوبند ومن شهادت را زیاد دوست داشتم . امیدوارم به آرزیم برسم .
شما نمی دانید شهید شدن چقدر خوب است من از ملت فردوس می خواهم که دست از مبارزه نکشند و راه این شهیدان گلگون کفن را ادامه دهند و از مرگ نترسند. امیدوارم که با شهادت ما راه کربلا باز شود اینان که می خواهند به زیارت حسین بن علی (ع) بروند فقط به یاد ما شهیدان باشند .
و امیدوارم که بزودی زود پرچم اسلام را به دست گیرند و معنی اسلام را به این ضد انقلابیون بفهمانید . دیگر خدا حافظ والسلام
مورخه 3/6/1360
جبهه سوسنگرد
محمد اسماعیل یوسفیان
متن وصیتنامه شهید محمدحسن برادران
بسم الله الرحمن الرحیم (( ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون ... و ذلک هو الفوز العظیم )) << خدا جان و مال اهل ایمان را به بهاى بهشت خریدارى کرده، آنها در راه خدا جهاد مىکنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند این وعده قطعى است بر خدا و عهدى است که در تورات و انجیل و قرآن یاد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد کیست، اى اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که این معاهده با خدا به حقیقت سعادت و پیروزى بزرگى است. >> درود فراوان به پیامبران الهى به ویژه پیامبر اسلام و درود به امامان پاک و معصومین محترم. درود بر امام زمان ـ مهدى منتظر که همه ما انتظار ظهورش را مىکشیم و درود بر رهبر کبیر انقلاب امام خمینى و درود بر رهروان راه امام که با دستورات پیامبرگونه، امام امت مىرود که پرچم توحید را به سرتاسر جهان بگستراند و با خون سرخ خویش نهال تشنه اسلام را سیراب گردانند و مستضعفین را بر مستکبرین پیروز گردانند و سلام بر پدر و مادر مهربان که مرا با مشقت بزرگ کردهاند و از آنها نهایت تشکر را مىنمایم که به من اجازه دادند که به جبهه بیایم و با صدام که در حقیقت آمریکا است مبارزه نمایم، خون ناچیز خود را در راه اسلام بریزم. از خداوند مىخواهم که هیچ وقت من را به حال خود وانگذارد تا به من لغزشى روى نیاورد و بتوانم آن چه را که اسلام از من مىخواهد ایفاى نمایم زیرا این یک امتحان الهى است که از ما به عمل مىآید تا خداوند بر همه اعمال ما ناظر است و هر کسى که از این امتحان الهى پیروز درآید در دنیا و آخرت روى خواهد داشت که در برابر امامانى که چندین قرن پیش به خاطر اسلام قیام کرد و جان خود را از دست دادهاند بایستد و اگر ما بىتفاوت باشیم در روز قیامت از ما سوال خواهد شد که چرا در جامعه اسلامى فساد رواج دارد و کسى نیست که به فکر برطرف کردن آن باشد.
از شما پدر و مادر و برادرانم مىخواهم در مورد مسائلى که رخ مىدهد بىتفاوت نباشید زیرا شما در برابر خون شهیدان مسئول هستید و اکنون که این نامه را مىنویسم موقع نماز است و عجله دارم و من اکنون در پادگان لشکر 92 زرهى اهواز مىباشم و ممکن است تا چند روز دیگر اعزام شویم و از مکان اعزام نمىدانم کجاست و از شما مىخواهم که جواب نامه را ننویسد زیرا ما به زودى اعزام خواهیم شد و نامه شما به دست من نخواهد رسید.
خدمت برادر و خواهر کوچکم سلام دارم. خدمت برادرم محمد على برادران با خانواده سلام مىرسانم. خدمت شیخ محمد على حکیمى با همشیره و بچهها را سلام مىرسانم. خدمت عموى غلام رضا برادران، حاجى حکیمى، حاجى حسین حکیمى، کرم على گرجى، محمد حسین عمرانى، برات برادران، محمد حسین برادران، اکبر عمرانى را با خانواده سلام مىرسانم. خدمت رضا عمرانى را سلام مىرسانم. اکبر شهابى نیز با من است و خدمت شما را سلام مىرسانند. کلیه قومان و خویشان را سلام برسانید.
خداحافظ به امید دیدار
محمد حسن برادران، امضاء
متن وصیتنامه دانشجوی شهید حبیب کامل برون
بسم رب الشهداء و الصدیقین
« من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا ا... علیه و منهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً»
به نام ا... هستی بخش روح ا... و به نام ا... پاسدار حرمت خون شهیدان، شهیدانی که قدم به قدم از خاک میهن خود را با ریختن خون خویش آزاد نمودند و نهال تنومند انقلاب اسلامی را آبیاری کردند. آری ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان، امام خمینی بلند است و این ندا به گوش تمام جهانیان رسیده است و کاروانها یکی پس از دیگری به سوی میدانهای رزم در حرکتند. باید با کاروان حرکت کنم. حرکت کردم و آمدم تا صدای عربده یزیدیان را در گلو خفه کنم و نگذارم این صدای شوم بلند شود. آمدم تا با فتح کربلای حسین (ع) دل مادران و خواهران و پدران و همسران شهدا، مفقودین و مجروحین و دل تمام انسانهای آزاده را شاد کنم. بهتر بگویم آمدم تا خدا را از خود راضی نگهدارم.
بار خدایا تو خود می دانی که کوله باری پر از گناه بر دوشم است و هر لحظه که بر می آید سنگین و سنگین تر می شود تا به جبهه بیایم. پس از تو می خواهم که شهادت را نصیبم بگردان هر چند که خود می دانم که امتیازم برای این فیض الهی کم است. و اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند. اما باشد که دماء ما شهداء آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند.
اگر چه ملت شریف و مسلمان ایران از این حد فراتر رفته تا من برای آنها پیام بفرستم ولی چند نکته را باید یادآوری کنم و نخستین حرف من این است که ای ملت مسلمان و قهرمان هرگز فرزند زهرا یعنی رهبر کبیر انقلاب را تنها نگذارید همچنان که تا امروز تنها نگذاشته اید و هر گونه توطئه دشمن را به خاطر حضور در صحنه خنثی نموده و آبروی دشمن او را برده اید.
دیگر حفظ وحدت است که امکان دارد دشمن بین شما تفرقه بیندازد و شما را از روحانیت متعهد جدا کند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و جشن ابرقدرتهاست و سوم حفظ مکتب و اسلام و حفظ قرآن است.
و اما سخنی با دانشجویان عزیز؛
ای دانشجویان عزیز و ای برادران ارجمند، شما که معلمان آینده ی نه چندان دور نونهالان انقلاب هستید به هوش باشید که اساس هر کشور فرهنگ آن است و به قول امام عزیزمان این معلمان هستند که می توانند استقلال کشور را حفظ کنند. شما که از تمام تجملات دنیا بریده و به شغل مقدس معلمی روی آورده اید به حق عاشق خدا هستید و توی ای جوان نکند که در رختخواب ذلت بمیری که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد و مبادا در غفلت بمیری که علی در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بی تفاوتی بمیری که علی اکبر حسین در راه حسین و با هدف شهید شد. و ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 تن شهید را کرد.
و اما ای پدر و مادرم (خاله) هرگز نگران نباشید و حتی خداوند را شکر کنید که فرزندتان را در راه خدا تقدیم کردید و از زحمات شما بخصوص پدر بزرگوارم که برای من نقش مادر را هم داشت و مرا از کوچکی بزرگ کرد و در این راه رنج های فراوان کشیدند، بسیار تشکر کنم. انشاءا... که اجرتان را خداوند بدهد. از شما خاله دلسوزم هم بسیار تشکر می کنم که زحمات من را تحمل کردید و آنچه از من بدی دیدید من را به عنوان فرزند خود ببخشید. و شما برادرانم اگر در این دوران زندگی از من بدی دیده اید باید به بزرگی خودتان ببخشید و امیدوارم که بتوانید مسئولیتی که بر دوش شما واگذار می شود به آن عمل کنید و هر کدام به آن نسبت که می توانید به جامعه اسلامی خدمت کنید و در آخر این را متذکر می شوم که حدود یک ماه روزه و یک ماه نماز قرض دارم. امیدوارم که آنها را برادر بزرگم احمد و پدرم اداء نمایند. در آخر از تمام دوستان، اقوام و آنهایی که با آنها در رابطه بوده ام ، می خواهم که مرا حلال کنند. همگیتان را به خدای بزرگ می سپارم.
خدایا خدایا تا انقلاب مهذی خمینی را نگهدار
حبیب کامل مورخ 16/11/64
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه ناصر و معین –ربنا لا تحملنا و لا طاقته لنا به
بنام الله خالق و رحمن ، آرامش دهنده قلبها که مفهوم آیه شریفه الا بذکر الله تطمئن القلوب و به نام کسی که رضایش بر این بودکه تا بدین ساعت مر ابه این حال نگهدارد و نمی دانم که عاقبت و سرنوشتم چه خواهد بود و همانا رضا به قضائک و تسلیماً الا مرگ و با سلام بر حضرت ولی عصر (عج) و نائب بر امام و امت و سلام بر ائمه هدی – محمد مصطفی و بر تمام اولیاء و انبیاء و شهداء . اکنون که عزم مصفای دیار عاشقان را دارم و اکنون که چند روز دیگر چکمه هایم را در پاهایم گذارم و لباس رزم را بپوشم و علیه مزدوران بعثی وارد میدان کارزار شوم و انتقام خون شهدا عزیز را در حد توان که دارم بگیرم چند کلمه صحبت دارم که بدین شرح می باشد: گر چه می دانم سرنوشتم به دست کسی است که با اراده ام توأم و در جهت رضای خودش امیدوارم باشد و به عنوان این نمی روم که شهید شوم ،فقط برای خدمت به اسلام چون یک وظیفه الهی است و اگر شهید هم شومچه بهتر ،چه آرزویی از این بهتر . امروز در هر مکان و سرزمین می توان خدمت کرد و اگر چه امروز جامعه ما نیاز به افراد تحصیل کرده دارد وافرادی که در آینده نزدیک جامعه را متحرک کرده ،از بی سوادی به سوی علم و دانش در آورند اکنون گر چه درس می خوانم و جوینده دانشم ، ولی آیا چطور می توانم ببینم که بهترین دوستانم ، بهترین رفیقانم ،بهترین یارانم از دنیا هجرت می کنند و به سوی معشوقشان روانه می شوند و یا اینکه ببینم در آنچه سیاست های ننگینی سازمانهای کثیف علیه ما توطئه می کنند وبا چه سیستمهای غلطی بلندگوهای شرق و غرب علیه ماتهمت و افتراء می زنند و چه جنایتی که مرتکب نمی شوند و چون ترکیه کشور کوچک و به ظاهر اسلامی در امر ایادی شرق و غرب برادران کرد عراقی را در خون خود می غلطاند . آیا می توانم درس بخوانم ؟ آیا درست است که خاموش بمانم ؟ نه هرگز، چنانکه سالار شهیدان حسین بن علی (ع) می گوید: فلسفه بزگ نهضت حسین این است که مرگ سرخ به از زندگی ننگین است . گر چه پیامبر می گوید : آموختن دانش بر هر فرد مسلمان واجب است که متن عربی آن(طلب والعلم فریضۀ علی کل مسلمه ) است ولی به عنوان یک خدمتگزار برای جامعه ، قلبم یارای خاموش ماندن را ندارد – یارای آنرا ندارد که با عزیزانی راهی شوم و به سوی خانه برگردم در حالیکه بعضی از برادران را از دست داده باشم یارای آنرا ندارم که همچون غلامی ها و رفتاری ها و من بمانم ، باید بروم در شلمچه و انتقام این شهدای مظلوم را بگیرم ، طاقت ندارم که حاتمی هایی به ندای حسین لبیک بگویند و من کناره گیری کنم و باید بگویم که گناه این سید مظلوم چه بود ؟ طاقت ندارم که برادران هایی ، احمدی هایی ، بر اثر ترکش خمپاره بدنشان سوراخ ، سوراخ و سوزانیده شوند و من تن آسا و تن پرور باشم و دوست ندارم که خانه های هم وطنانم بر روی سرشان مخروبه شود و من در خانه راحت بخوابم و یا روی صندلی دانشگاه راحت بنشینم و چون چمران ها ، صبوری ها و پارساهایی و برادران هایی بدنشان در اثر آتش خمپاره بسوزد و من در فکر مادیات باشم و چون مطهری ها ، مفتح ها ، اشرفی ها ، دستغیب ها و مدنی ها را از ما بگیرند و من در این برهه از زمان خاموش بمانم . باید بگویم که این عزیزان را طبق کدام قانون از خانه و ولایت شان جدا کرد و باید در میدان نبرد سازمان بین الملل را محکوم کرد . خلاصه بر طبق روایات از قرآن باید به حسابمان ، خودمان برسیم قبل از آنکه به حسابمان برسند . مادرم ممکن است برایتان سخت باشد این چرا که بدان انا للله و انا الیه راجعون ما از اوئیم و برگشتمان به سوی اوست . مادرم ، گر چه مرا با شیره جانت پرورش داده ای و لی بدان که نزد حضرت زهرا (س)و زینب کبری سرافراز خواهی بود . پدر مهربانم می دانم که با سرمایه اندکت مرا بزرگ نموده ای و وارد محیط دانشگاه با آن همه مشکلات و مشقت نموده ای . ولی بدان که زحمت شما بیهوده نبوده و این افتخار را فراموش نکرده که بنده حقیر این راه را با چشمی و قلبی گشاده برگزیدهو پیموده ام این را بدانید که در نزد حضرت زهرا و فرزند عزیزش حسین بن علی خواهم گفت : که من هم پدر و مادر دل شکسته ای دارم . از تمام خانواده و برادر عزیزم و خواهرانم و اقوام و خویشانم و دوستانم تقاضای عفو و بخشش را دارم و امیدوارم که یک آن و یک لحظه خدا را فراوش نکنید و صابر باشید که اِنَّ الله یُحبُّ الصّابرین ، خداوند صبر کنندگان را دوست می دارد و این سفر را که در پیش دارم به عنوان اینکه شهید شوم نمی روم و فقط خواستار آنم که پروردگارم می خواهد و امیدوارم که اسلحه را بر دوش گرفته و علیه مزدوران بعثی از دهانه لوله تفنگم ، فشنگی و گلوله ای خارج نشود مگر جهت رضای خداوند و به خاطر اوست . از اساتید محترم تقاضا دارم که در جهت خدمت و تربیت جوانان عزیز کوشش و جدیت تمام را بنمایند و و از جوانان عزیز می خواهم که در دبستان و در دوره راهنمایی و دبیرستان و در سطح دانشگاه تمام این عزیزان یک لحظه و یک آن بیهوده وقت خود را تلف نکنند و پیرو ولایت فقیه باشند چنانکه هستند و علم را همراه با تزکیه نفس بیاموزند که یکی بدون دیگری فاقد ارزش است . از طبقه تجار و کاسب می خواهم که خدای نکرده فکر گرانفروشی را در نفس خود راه ندهند ( چون شهید غلامی زندگی کنند ) از مسئولین عزیز و قضات محترم تقاضا دارم که در جهت امر پروردگار و در جهت رضای خداوند کار کنند و فقط خداوند را در نظر بگیرند و حق مظلومی را زیر پا پایمال نکنند و دیگر می خواهم که شخصیت افراد را به بزرگی و کوچکی قد نسنجند و تا می توانند آینده سازان را در جهت آداب و رسوم الهی تقویت و در جهت تشویق آنها کوشا باشند . تا می توانید ساده زندگی کنید و حتی راه رفتن مان هم ساده باشد خدای نکرده نگویند من با فلان شخص راه بروم در شأن من نیست و تا می توانید لباس معمولی بپوشید ودر جهت طبقه محروم و مستضعف دل خود را سوق دهید . علی وار زندگی کنید که پیامبر هم اینچنین بودند . از مسئولین عزیز می خواهم تا می توانند نسبت به طبقه جوان برخورد خوبی داشته باشند . ان شاءالله که دارند و خواهند داشت . چون نسل جوان نسبت به مسایل خیلی حساس است . امیدوارم که توجه و دقت بیشتر در این امر شود . از تمام دوستانم می خواهم که اگر خداوند رفتنم را بر ماندنم ترجیح داد اصلاً نارحت نشوند و دوست ندارم که کسی در مراسم تشییع جنازه ام لباس سیاه بپوشد و گریه کند . حتی مادرم دوست دارم به دعا ها توجه بیشتر شود و نسبت به قرآن بخصوص سوره الرحمن که عروس سوره های قرآن است و سوره آل عمران را توجه بیشتری نمایند . تقاضائی دارم این است که سخن چینی و تهمت و افتراء را کنار گذارده و فکری به آخرت خود بنمایید و ان شاءالله شما که جزء آن افراد نمی باشید . اگر شهید شدم مراسم کفن و دفنم ساده و بی آلایش بوده و در ایام شهادتم دوست دارم که شب اول پدر و مادر و برادر و خواهرانم حنا بر دستهای خود بمالند و خوشحال باشند و دامادی فرزند خود را مبارک گویند و شعار صادق جان دامادیت مبارک باد را در لوحی بنویسند و در سر در خانه بزنند و در شب و دوم اقوام و خویشان ، خاله هایم و شوهر خاله هایم و پسر خاله هایم و دختر خاله و عموهایم و پسر عمو هایم و فرزندان پسر عموهایم با خانواده شان حنا به دست کنند و در شب سوم تمامی دوستانم و آنهایی که دوستدارم هستند و من هم دوستدار آنها خواهم بود و دیگر که امیدوارم شما ای مادرم خدای نکرده کم صبری نکنید و نسبت به هیچ کسی حالت کینه و بغض به دل راه ندهید و من از تمام افراد برون ، فردوس، مشهد ،تهران و شهرستان های دیگر راضی ام و امیدوارم که از من راضی باشند و امیدوارم در مدتی که در پایگاه بودم اگر نسبت به کسی تندی کردم و یا با بد اخلاقی رفتار کردم مرا ببخشید . این تقاضائیاست که از شما به طور عاجزانه دارم و اگر خلافی هم مرتکب شدم خداوند مورد لطف و رحمت های خودش قرار دهد . از روحانیت عزیز می خواهم که با هم اتحاد داشته باشند که اگر خدای نکرده اختلافی بیفتد روز بدبختی مسلمانان و روز جشن گرفتن کفار است و باز هم می گویم مادرم و پدرم و برادر و خواهرانم خدای نکرده شیطان یک وقت شما را گول نزند و حرفی نزنید که من دوست ندارم و آنچه را که خواهان آن بودم شما هم آنرا خواهان باشید و در جهت انقلاب کوشا باشید و دوست ندارم که یک قطره اشک بر گونه های شما جاری شود . دوست دارم بدنم را به مشتاقانم نشان دهید و اگر بدنم هم به وطن برنگشت افتخار کنید و مانند مادر وهب باشید که سر فرزند خودش را جلوی کفار انداخت و فرمود سری را که در راه خدا دادم پس نمی گیرم . خانواده ام عزیزم گر چه نتوانستم زحمات چند ساله شما را جبران بنماید امیدوارم و مرا مورد عفو و بخشش قرار دهد و شما را هم همینطور و دیگر آخرین صحبتم این است که در جهت امر ازدواج دقت تمام را بنمائید . هم برادران و خواهران و پدران و مادران بدانند تنها راه فساد جوانان ، جوانان عزیز را به فحشاء کشاندن است و نسبت به این نسل جوان توجه بیشتری کنید و از مانع جلوی این عزیزان گذاشتن دوری کنید و مهریه را سد و مانعی در جلوی جوانان قرار ندهید و مهریه را در حدی که اسلام جایز شمرده است تعیین نمائید و فکر خانواده های مستضعف را نموده و به فکر باشید که خیر و سعادت دنیا و عُقبی شامل شما خواهد شد و همیشه باشید و خالصانه خدمت کنید و دست از مبارزه نکشید که قرآن می فرماید: اِن تَنصُرُالله یَنصُرُکُم و یُثَبِّت اَقدامِکُم.
21/1/1366 برادر کوچکتان به عنوان خدمتگزاری .
(محمد صادق اسماعیلی بـــــرون)
سر خود کوتاه دید و لحن آمرانهی او را خاموش کرد . پدر با بیماری شدیدی دار فانی را وداع گفت . غلامرضا اینک اولین فراز رنجها را باید باکمک دیگر برادران و سرپرستی مادر و خصوصاًبرادر بزرگتر خود تحمل کند تا مراحل بعدی زندگی را که دشوار تر از اینها خواهد بود بتواند در کورة سختیهای این دوران ،طی نماید . او دوران سخت یتیمی ، و درگیر شدن مستقیم با امر معاش ،لمس کردن مشکلات پدر مرحوم در مسیر زندگی و داشتن عائله زیادی خانواده سختیها و دردهای نا گفتنی فراوان است که روح بزرگ و صبر زینب وار مادر در دریای تحملش که به برکت اعتقاد به اسلام بود شعلهی عضیمی یافته است هرگز اجازهی بیان آنها را نداده و از اظهار رنجهای تربیت فرزندان که بسیار گران و طاقت فرسا بوده است به سبب اجری که در پیشگاه معبودش داشته است گریزان بود و لب به سخن نگشوده است .
او در سال 1360 و پس از ازدواج به بخش سرایان انتقال و در شغل معلمی ، ایفای رسالت نمود . او که نیاز جوانان را بخوبی درک میکرد چهرهای خوب و اخلاقی دانش آموزان را بخود جلب و برای تربیت آنها در مجموعهی تدریس در کلاسها و یا ارتباطات اجتماعی مایه میگذاشت و آنها را به زندگی با عزت و پشتکار ترغیب میکرد و معیار میداد او هیچ گاه از نارسائی های مختلف دانش آموزان و دردهای اجتماعی گذرا نمیگذشت و سعی میکرد به موقع به آنها رسیدگی و قاطعانه پیگیری نماید . توجه خاص او به افراد نیازمند از ویژگیهای بازرسی است که به طبع شخصیت ساخته شدهاش در خانودهای مذهبی و در زندگی پر رنج گذاشته به ثمر نشسته بود اینجا که در سال 1364 پس از طی مراحل تقوا در ابعاد فرهنگ – سیاسی و اجتماعی ، لیاقت خویش را برای احراز خدمتگذاری به مردم و صداقت در سرمایه گذاری آنها روی بنیانهای انقلاب که یکی از مظاهر آن قبول مسئولیت در امور سیاسی و اجرائی بود به پیشنهاد مسئولین شهرستان ، برای توفیق بیشتر در عرصههای مختلف و در شرایط حساس جنگ تحمیلی به عنوان بخشدار سرایان اانتخاب و علیهرغم مشکلات فروانی که در این راه با آن مواجه بود به شایستگی تلاش نمود .
در امور مربوط به جنگ و اعزامها و جذب نیرو آنچنان پشتکار داشت و حضور خود را در میادین نبرد آنقدر لازم میدانست که ترجیهاً و علیهرغم مخالفت مسئولین برای اعزام وی بعلت امور بخشداری ، در اعزامهای فراوان با دیگر رزمندگان عازم جبهه میشد او در عمر کوتاه خود برکتهای فراوانی بعنوان سنت حسنه بجا گذاشت او عاشق اسلام و تداوم جنگ تاپیروزی نهائی بود و در 6 بار توفیق اعزام به جبهه موفق به خدمت در سنگرهای مختلف امداد گری و رزمندگی شده و آخرین بارها که در مورخ 13/1/66 به تیپ 61 محرم گردان کاتیوشا در منطقه عملیاتی کربلای 10 در بانه وارد شده بود خدمات شایان توجهی ارائه نمود او عجیب به کردستان عشق میورزید و حتی در یکی از مکاتباتش با تکیه بر جملهای از شهید آیت الله دستغیب که ((زیر آسمان کبود خدمتی بالاتر از خدمت در کردستان نیست )) از خدا خواسته بود که برای جوابگوئی به شهداء کردستان ، توفیق شهادت را در آن سرزمین به او عطا نماید .
مولود دنیا رو به سوی خدا : در آستانه شب 19 رمضان عزیز گرانقدر و فداکار شهید غلامرضا پسندی به آرزوی خود در کردستان نائل شد و در ساعت 10 صبح روز 27/2/66 مطابق با 18 رمضان در حالی که هنوز وجودش در کنار همزمانش و خدمتگذاران به جمهوری اسلامی ضروری بود در حال تردد در مناطق عملیاتی با اصابت گلوله توپ دشمن با زهر خصم شهادت رسید .
از وصیت نامه شهید غلامرضا پسندى برون
ایـن پیام مـــرا به افرادیکه مانند نوعروسان حجله نشین که براى هر کارى به دایه نیاز دارند و مشکلات کوچـــک ، بسیار بـــر دلهــــایشان هـــــراس مى اندازد ، برسان کـــه امـــروز اسلام احتیاج بــه ایثار دارد . امیدوارم که خداوند دلهاى تمام مسلمین را براى مبارزه در راه اسـلام قـــــرص و مستحکم سازد .
بسم الله الرحمن الرحیم
ضمن عرض سلام به پیشگاه ولی عصر (عج) و نایب بر حق آن بزرگوار حضرت امام خمینی و روحی و فدا و درود برشهدای گلگون کفن اسلام از امام علی (ع) تا امام حسین (ع) و از امام حسین (ع) تا شهید بهشتی و باهنر وشهدای محراب و آن عزیزان تا شهدای عملیات کربلای 1 و 2 .
باری به شما توصیه می کنم که آنچه همیشه شعار می دهید که به حق نیز شعار پیروزی است ولی سعی کنید آن را به مرحله عمل در آورده و ثابت کنید که به آن شعار پایبند هستید و تا جایی که در توان دارید دین خدا را یاری کنید که خدا با شماست.
ای مسلمانان بخصوص کسانی که این بنده حقیر را می شناسید و در رأس همه آنها خانواده خودم.
بنده هیچ وقت از روحانیت اصیل و پیرو خط امام جدا نخواهم شد چرا که جدا شدن همان و هلاک شدنمان همان است، تجربه 8 سال نبرد نیروهای اسلام در انقلاب اسلامی این واقعیت را به اثبات رسانده است.
مردم هوشیار هرگز نماز جمعه و جماعت را رها نکنید که پشتوانه محکم انقلاب همین جماعت ها هستند که از افراد صالح و خداجو تشکیل می شود و هیچ وقت فراموش نکنید که قبل از این هشت سال، که بوده ایم و حالا چه شده ایم که این جز در سایه رهبری های پیامبرگونه امام امت و تلاش دیگر مسئولین و یاری خدای تبارک وتعالی چیز دیگری در کار نبوده است.
"در حالی این وصیت نامه را می نویسم که بسیاری از انسانهای طالب خدا پیش رویم هستند و دور از هرگونه ریاکاری فقط به خدا فکر می کنند و فقط پیشرفت اسلام و مسلمین را در فکر خود می پرورانند."
خلاصه همان طوری که همه می دانید نهال انقلاب در سال 1342 به دست بزرگ مردی چون خمینی کبیر نشانده شده بود و در سال 1357 به ثمر رسیده و نظام2500 ساله شاهنشاهی را بر هم چید که این سیل بنیان کن، استکبار جهانی را به وحشت انداخت و به فکر چاره ای جهت مهار کردن آن شد که به یاری خدای بزرگ یکی پس از دیگری خنثی شدند.
آخرین مرحله آن ایجاد جنگ تحمیلی توسط مهره مزدوری چون صدام و حزب کثیف بعث عراق بود تا شاید بتوانند کاری کنند که مردم انقلابی و رزمندگان اسلام خدا را فراموش کنند.
ولی این بار تیرشان به سنگ خورد و امیدوارم که در همین عملیات کلیه عناصر رژیم بعثس عراق به درک حاصل شوند و پیروزی نهایی نصیب مردم شهید پرور ایران شود. انشاءالله.
و اما شما ای پدر و مادر گرامیم و خواهران و برادران عزیزم، با توجه به ایمانی که در شما سراغ دارم مطمئن هستم که اگر خداوند شهادت را نصیب این بنده گنهکار کرد روحیه انقلابی شما بیشتر خواهد شد.
تا می توانید گریه نکنید و اگر دلتان هم سوخت بیاد شهدای کربلا اشک بریزید.
پدر مهربانم، از شما معذرت می خواهم چون برایم زحمت بسیار کشیده اید، انشاءالله که مرا ببخشید.
مادرم، گریه مکن و بر خود بناز که فرزندت در راه اسلام شهید شد و در روز قیامت در پیش حضرت زهرا (س) رو سفید خواهی بود.
برادران و خواهرانم مرا حلال کنند و اگر آنها را اذیت کردم مرا ببخشند.
از کلیه اقوام و اهالی روستای برون که به نحوی از طرف بنده به آنها بی احترامی شده معذرت می خواهم و امیدوارم که مرا حلال کنند.
جنازه مرا در روستای برون و در کنار بقیه شهداء دفن کنید.
والسلام
محمد اکبر رفتاری برون
1- 10- 1365 تاریخ تولد: 1345