شهدای دهستان برون

معرفی دهستان و ارتباط بیشتر با دوستان

شهدای دهستان برون

معرفی دهستان و ارتباط بیشتر با دوستان

شهدای دهستان برون

آخرین مطالب

چند داستان از زندگی یک_مَرد به معنای واقعی کلمه

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ

یادم بیاور رجاییِ کاسه بشقاب فروشم

کوتاه و مختصر با چند داستان از زندگی به معنای واقعی کلمه

1ـ پیرمرد با آن بدن نحیف، آخر همه میوه فروش‌های بازار بساط می‌کرد.
بساط کوچک و میوه های لک دارش معلوم بود که خریدار ندارند. پیرمرد یک مشتری ثابت داشت. محمد‌علی می‌گفتمیوه‌هایش برکت خدا هستند، خوردنش لطفی دارد که نگو و نپرس.
به دوستانش می‌گفت *پیرمرد چند سر عائله دارد، از او خرید کنید.*


2ـ آن کلاس درس هندسه یک طرف، این 5 دقیقه حدیث اول کلاس هم یک طرف.
خیلی از دانش‌آموزان، هندسه زندگی‌شان را با همان احادیث 5 دقیقه‌ای ترسیم کردند.


3ـ سفره انداختند. با راننده‌اش آمده بود و نان و پنیر و خربزه آورده بود.
دلش غذای مفصل وزارت خانه نمی‌خواست.


4ـ هزینه موکت و نقاشی دفتر کار زیاد شده بود. اعتراض کرد، بعد هم گفت: مسئول این کار نصفش را می‌دهد و خودم نصفش را تا ریالی از بیت‌المال خرج نشود!


5ـ آنقدر غرق در افکارش شده بود که متوجه نگاه خانم نمی‌شد.
ـ به چی فکر می‌کنید؟
خانم را دید که ایستاده و به او نگاه می‌کند.
ـ امروز نماز اول وقتم عقب افتاد. دنبال رفتار امروزم می‌گردم تا گیر کارم را پیدا کنم.


6ـ دوست داری به من خدمت کنی؟
«این چه سؤالی است؟ هر کسی دوست دارد به رجایی رئیس‌جمهور خدمت کند» این سؤال مثل صاعقه از ذهن مرد گذشت که روبروی رجایی نشسته و او را خطاب کرده است.
ـ بفرمایید، سراپا گوشم!
«همیشه به یادم بیاورید که من محمد‌‌علی رجایی‌ام، پسر عبدالصمد و اهل قزوین، کاسه بشقاب فروش و دوره گرد.»
مرد بهت‌زده فقط به رئیس‌جمهور کشورش نگاه می‌کند.

کتاب خدا که هست

منبع: خبرگزاری فارس

رسیدن به پست و مقام، خلق و خوی آدمی را عوض میکنید...اما برخی هستند چه دست فروش و دوره گرد باشند، چه دکتر و رئیس جمهور، تغییری در رفتار و اخلاقشون بوجود نمیاد
چون به معنای واقعی کلمه، درک کرده اند که؛
....این نیز بگذرد....

صلواتی هدیه کنیم جهت شادی روحش...

۹۴/۰۶/۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
محمدعلی عمرانی